حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

کلمات به سبک حسنا

اینجا فقط میخوام کلماتی رو که یاد گرفتی برات بنویسم قربون اون حرف زدنت سبز=دَبش کفش=کبش شیر=چیر دوغ=دو خاله زری=زَرزَر خاله فهمیمه و مهدیه=مَنیی(هر دو رو یه جور میگی) هدیه=اِدی دایی جان=دای دا شکلات=جالی (بعضی موقع هام جالییو...این انجور چیزی) مرسی=می بای بای=بابا ایناها=آنااا حَسَنی=حَنی حنا(عروسک خاله)=اَنا مادر=مانی نمیشه=نَمیش بیا=بی برو=بور بخور=بور(البته آهنگ تلفظش با برو فرق داره) جوجو=دودو لالا=نانا نانای=نانا انگور=انگیر یه چیزی که میخوای بهت بدیم یا اینکه مال خودته میزنی رو سینه میگی مَ صدای بعضی حیواناتم بلدی،مثل خروش،گاو،الاغ،...
31 شهريور 1392

سهل انگاری

نمیدونم چی بگم عسلکم،با تمام مراقبتهام وحساسیتم رو وسایل خطرناک که دست تو نیوفته و برات خطری نداشته باشه ...خلاصه بگم که تیغ ابروم افتاد دستت... چهارشنبه اون هفته یعنی 13 شهریور بود که قبل از ناهار رفتم وضو بگیرم نماز بخونم یهو دسته تیغ رو تو دستت دیدم دو دستی زدم تو سرم پریدم طرفت ،تو یهو پرتش کردی دست راستت رو وارسی کردم دیدم چیزی نیست یهو جیغت بلند شدم دست چپت رو که تو دست راستم گرفته بودم رو نگاه کردم دیدم دست هر دومون پر خون شده جیغ زدم وبابایی سریع بغلت کرد برد دستت رو زیر آب گرفت . نمیدونستم چکار کنم فقط خودم رو لعنت میکردم وگریه بابا انگشتش رو روی انگشتت فشار داده بود تا خونش بند بیاد نمیدونستیم چقدر بریده خب،پوست انگ...
22 شهريور 1392

مسافرت

اول 19 ماهه شدنت رو با 12 روز تاخیر شاد باش میگم فندق کوچولوی خوشمزم. شهریور 92 هم تقریبا به نیمه رسیده و ما سوم شهریور بود که با خانواده عمه عفت ومادر جون پری یه چند روزی برای میشه گفت تجدید قوا و روحیه به  استان سرسبز گیلان سفر کردیم. کلی بگم ،که شما دختر تقریبا بداخلاقی تو طول سفر بودی البته حق رو بهت میدم چون شما الان دوست داری همش تو جنب وجوش باشی و ساعتها تو ماشین بودن خستت میکرد به خاطر اینکه محیط ماشین برای شیطنتهات کوچیک بود.از طرفی هم هوای شمال تقریبا گرم وشرجی بود و شما اصلا گرما رو دوست نداری هر چند خدارو شکر به غیراز ساحل گیسوم بقیه جاها خنکتر بود،و صفا کردی عزیز دلم. بقیه خاطرات سفر رو تصویری برات میگم: تو م...
12 شهريور 1392
1